حضرت عقیله
جمعه, ۱۰ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۷ ب.ظ
دل بده ای آسمان بر این دل غم دیده ام
تا بنالی روز و شب بر این دل هم دیده ام
***
لیک می دانم که نتوانی کشی بار دلم
چون که از روز ازل با غم سرشته شد گلم
***
دل دهید یا ایها الموجود فی ارض و سماء
تا بگویم بر شما داغ شه کرب و بلا
***
زینبم، جدّم رسول الله ، ختم المرسلین
که سفارش کرد با آه دل و سوزی حزین
***
این کتابُ الله بُود تفسیر یاران کساء
آن دلیلان وجود و هستی ارض و سماء
***
هر که یابد طاعت این جمع را از روی جان
سلطه می یابد زمین و عرش را در هر زمان
***
هر که را دشمن شود با حامیان عقل و دین
لعنة الله علیه کائنات اندر جبین
***
مردمانش بی شرف، بل هم اضل بود این دیار
غیر چندی که بر آن افلاکیان بودند یار
***
سیّما آن دو لعین زاده حیض و زنا
ریشه ظلم و نفاق شرک را کردند بنا
***
برچشاندند زهر کین بر حامی و بنیان دین
تا بدست آرند تختی و حکومت در زمین
***
داغ احمد تازه بر دلهای ما بنشسته بود
داغ سیلی خوردن مادر بر آن افزوده بود
***
داغ یعنی سوزش بال کبوتر پشت در
سقط محسن، زخم سینه، بعد آن اشک پدر
***
گل باغ علی پرپر، دل ما از غمش خون شد
نه تنها خانه حیدر که عالم زار و محزون شد
***
دلا سوز از غم خانه نشینی شه دلها
که از داغش خون گریند سبکبالان منزلها
***
بنال از ناله فُزتُ که سوزاند کَه و مَه را
وز آن آه یتیمانی که لرزاند دل شه را
***
امیر کشور دل بار بست از منزل فانی
که شادی بعد او بر ما حرام آمد به یک آنی
***
کریم آل طه را به دیناری رها کردند
شکستند حرمت او را و بر حقش جفا کردند
***
بگریید و بسوزید از غم تنها ترین سردار
که همسر قاتلش گردید و مادر از برش غمخوار
***
زکین آن زن ملعونه و بد عهدی یاران
بَرَش تُحفه فرستادند از پیکان کمانداران
***
بعد از شهادت حسن آن ماه عالمین
تنها امید این دل غمدیده شد حسین
***
بُوَد خوش دل غمدیده، بُوَد سایه ای بر سر
رفتند همه ، هست گل من بَرَم اندر
***
اما بُوَد مقدّر من سوز و آه دل
باید جدا شوم به مصیبت ز ماه دل
***
جانا بسوز از غم محمل نشین غم
غم با دلش اجین و دلش همنشین غم
***
ای دل شنو ندای غریبی کاروان
آهی که از حرارتش افتد شرر به جان
***
ادامه دارد ...
- ۹۱/۰۹/۱۰