یا رب
پنجشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۳۸ ق.ظ
دوش در خواب بُدم ناگه ز هر سویی ندایی آمد
از چه خفتی کاین زمان راه تجلی را نشانت می دهم
***
بگفتم تو که هستی کاین زمان راه هدایت می دهی؟
بگفتا من خدایم کاین از عشقت این همه نعمت برایت می دهم
***
بگفتم از کدامین عشق بر این سر تو منت می نهی؟
بگفتا از همان عشقی که بی پیشینه ای آب حیاتت می دهم
***
بگفتم گر حیات است این همه سختی و رنج ها را چرا؟
بگفتا زین سبب در چشمه رضوان تو را آب سعادت می دهم
***
بگفتم پس زچه در این سرا تنها و بی کس مانده ام؟
بگفتا نیک بین در هر غریبی من دلی مملوء زمهرم از برایت میدهم
***
بگفتم ای خدایا رهنمایی کن که از کردم پشیمانم
بگفتا گر انابت پیش گیری جنت و رضوان براتت می دهم
***
بگفتم یا الهی نیست کس در این رهم یاری دهد من را
بگفتا غم مخور بیهوده من خود پاسخی بر این ندایت می دهم
***
بگفتم مرغ بی بال و پرم آزاد کن من را از این زندان
بگفتا جا بده من را در آن سینه که بر دریا دلانم من شهادت می دهم
تیرماه 1385
***
میدونم این شعرم فنی نیست، ولی چون از اولین شعرهایی که تو نوجوانی گفتم دوستش دارم و براتون گذاشتمش
- ۹۱/۰۹/۰۹